زینتِ پدرِ جهان
بسم الله الرحمن الرحیم
کم گفتیم از شما. از شما فقط قد خمیدهای تصویر کردیم و مویههایی کنار گودال. اصلا کاش کم می گفتیم اما درست! اما کامل! کاش نام شما که می آمد به جز «مصیبت» نوبت واژهٔ دیگری هم می رسید تا به ذهن خطور کند.
شما یک مکتبید. مکتبی که نه فقط برای روضه، که برای تمام لحظات زندگی، حرف دارد برای گفتن.
اگر از شما میگفتیم آنگونه که هستید، کجا دروغهای شاخداری مثل «فمنیست مسلمان» ساخته میشد؟ کدام زن است که حتی قطرهای از اقیانوس بنت حیدر را چشیده باشد و دلش بخواهد مرد باشد؟ کدام زن است که بداند لقب شما «عقیله» بوده و وصلهٔ ناجور ناقص العقل خواندن زن را به اسلام بچسباند و از این تصور خشمگین شود؟ کدام زن به هوای قوی شدن، سراغ زور بازو می رود اگر بداند شما در اوج ریحانگی خلقت، قدرت را به زانو در آوردید و «جز زیبایی ندیدم» را ضرب المثل ساختید؟ کدام پدر و مادری، دلش «پسر» به جای «دختر» میخواهد اگر بداند شما سند تربیت نیکِ دخترانهٔ ام ابیها هستید؟ در کنار حسنین، حماسهسازی کردید و نامتان در دفتر تاریخ، همسایهٔ اصحاب کساست...
بانو! حتی قلم توانی مضاعف می گیرد هنگام نوشتن از شما. چقدر جایتان خالیست میان این همه روایت و قلم فرسایی...جای شما و جای تک تک زن هایی که به شما و خاندان پر از برکت و نورتان اقتدا کردند، هر کدام دسته گلی به رود جاری حق دادند و پس از آن «زینب»گونه پیامبر عاشورایشان شدند، زنهایی مفسر برای «کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا» که خوب مشق کردند: کربلا در کربلا میماند اگر زینب نبود!
چقدر بدهکاریم؛ آنقدر که چند خطی نوشتن برایتان به بهانهٔ وفات شهادت گونهای که داشتید، متاع دندان گیری از آن کم نمیکند... مگر خودتان با آن مهر زهرایی و صولت حیدری، مدد کنید...