در جستجوی کوچ

باید از این سیاهیِ مبهم عبور کرد/خسته نشد، ستاره شدن را مرور کرد

۱ مطلب با موضوع «اندر احوالات تکخور نبودن :: رفقای خاموش و پر حرفِ من» ثبت شده است

شنبه, ۱۹ مهر ۱۳۹۹، ۰۵:۳۱ ب.ظ

مروری مختصر و مفید بر «آیات مس»

مروری مختصر و مفید بر «آیات مس»

بسم الله الرحمن الرحیم

 

قصه را دوست داشتم، چون از زاویه ای نو به حادثه ای تاریخی پرداخته بود که اگر نویسنده ها، بخواهند، تا قیامت موضوع در می آید از این حادثه و واقعه برای نوشتن! علت انتخابم، همان توضیحات مختصری بود که در معرفی کتاب نوشته بودند. نگاه تازۀ خانم زارع، وسوسه انگیز بود!

کتاب را در حال و هوای محرم خواندم و این، لذت خواندنش را مضاعف می کرد.

مدت هاست به این فکر میکنم که در معرفی «آیات مس» چه بنویسم که قصه اش را لو ندهم! حس میکنم هر چه بنویسم، از شیرینی خواندنش کم خواهد کرد. لذت خواندن این کتاب، به آن است که ندانی انتهایش چگونه تمام می شود و حتی ندانی نویسنده میخواهد تو را همراه «شمیسا» و «اهورا» از کجا به کجا برساند، ندانی «گوهر» کیست و عاقبتش چه می شود.. ندانی یک به یک، چه کسانی میهمان قصه می شوند و هر کدام، چه نقشی می کشند در سرنوشت این زوجِ دلداده...

کتاب برایم روایتی نو داشت، در روزهایی که تشنۀ خواندن یک قصه بودم. مرا با خودش همراه کرد. توصیفات زیبا و دل نشینی داشت. قلمش گیرا و هنرمندانه بود. این برای منِ تشنۀ نوشتن، الهام بخش بود و لذت بخش. معلوم بود نویسنده، سر هم بندی نکرده قصه را و برای سطر به سطرش، از قلم مایه گذاشته و واژه ها را پرورانده است؛ نه آن قدر که حوصله را سر ببرد و نه آن قدر که تو را با داستان و قلم همراه نکند و تشنه از لب چشمۀ واژه ها، برت گرداند. قصه میتوانست جان دار تر باشد و من اگر نویسندۀ این کتاب می بودم، شاید جور دیگری به پایان می رساندمش.

اما هر چه باشد، فکر میکنم از آن کتاب هاییست که لا اقل باید یک بار آن را خواند تا از دریچه ای نو و نگاهی نو، به تاریخ محرم 61هجری قمری، نگاهی انداخت.

خودم را جای آدم های قصه می گذاشتم. حتی کنار بعضیشان اشک ریختم، کنار بعضیشان مردد شدم. به جای بعضی هاشان حرص و جوش خوردم و با خودم فکر میکردم اگر جای هر کدام بودم، چه می کردم و سرنوشت قصه را به کجا می رساندم؟

خلاصه اینکه «آیات مس» قصۀ بی نقصی نیست، اما پیشنهاد میکنم یک بار بخوانیدش.

من دو روزه تمامش کردم.


گیره: همه چیز از اینجا شروع شد. آشنایی ام با انتشارات صاد، اتفاق مبارکی بود.

۱۲ نظر ۱۹ مهر ۹۹ ، ۱۷:۳۱
در جستجوی کوچ

بسم الله الرحمن الرحیم

من همان پرستوی عاشقم... که دارد برای مهاجرت به تو، تلاش میکند. برای اینکه معشوقت بشود! برای مالِ تو شدن.

~~~~~~
از بین عناوین در زندگی روزمره، «مادر» را از همه بیشتر دوست دارم‌...