در جستجوی کوچ

باید از این سیاهیِ مبهم عبور کرد/خسته نشد، ستاره شدن را مرور کرد

شنبه, ۸ آذر ۱۳۹۹، ۰۹:۴۰ ق.ظ

چالش اولین شعر و چند مطلب دیگر!

بسم الله الرحمن الرحیم

.

چادرش را کشید روی سرش

چشم هایش هوای بارش داشت

.

باز هم سر سپرد به سنگ مزار

باز هم، دختری که خواهش داشت

.

چادرش رنگ خاک گرفت، بهتر!

همچو نوری، امید تابش داشت،

.

فاصله بین او و مادر عشق،

اندک اندک خیالِ کاهش داشت

.

خیره شد بی صدا  به عکس شهید

چه نگاهی چقدر نوازش داشت

.

جنگ و صلحی میان چشم و لبش

اشک و لبخند، مدام چالش داشت

.

دختر انگار کمی خجل شده بود

از دلی که به غیر کوشش داشت

.

باز هم لب گشود به راز و نیاز

آسمان هم هوای بارش داشت...

.

محدثه سادات نبی یان

پاییز 1393


جمعیت سنجاق و گیره های مقیم پست:

.

  1. سین دال عزیزم، چالشی به راه انداخته بود تحت عنوان «اولین شعر». این شعر، اولین شعر زندگی من نیست! من موزون نوشتن را از 8 سالگی شروع کردم و با نوشتن ترانه های کودکانه. اما این شعر، دومین شعریست که در دفتر شعر معاصرم(!) نوشتم. نوشته های کودکی ام گم شد(افسوس) عده ای را هم خودم معدوم کردم. سال 93 که پس از سال ها، به شعر گفتن برگشتم، این شعر، جزء اولین سروده هایم بود. ممنون از سین دال بخاطر به راه انداختن این چالش...
  2. تصویر این شعر، تصویر دخترکیست که رفته به امام زاده علی اکبر(ع) چیذر، سر مزار شهید احمدی روشن و با عکس خندانش درد دل میکند.
  3. دشمن در سالگرد به سوگ نشستنمان بخاطر از دست دادن سرمایه های انسانیمان، سرمایه ای دیگر را از ما میگیرد و ما همچنان به فکر سازشیم! (پیوند های روزانه را ببینید لطفا و پیوند «شهادتت مبارک کافی نیست!» را مطالعه کنید لطفا... دل پر درد صالحه، حرفهای دل من را نوشته...)
  4. صمیمانه از بزرگوارانی که در پست قبلی مشارکت کردند تشکر میکنم. واقعا برایم مفید بود و دارم سعی میکنم تمرین کنم. اما فرصت و موقعیت پاسخ دادن به برخی نظرات را هنوز پیدا نکرده ام. در سبک زندگی جدید وبلاگی ام(!) شاید تغییراتی به وجود بیاورم. (تا حدی به وجود آورده ام) یکیشان همین شیوه ی پاسخ به نظرات و ... است. شما اگر برای نظراتتان پاسخی دریافت نکنید دلگیر می شوید یا انگیزه تان کم میشود برای نظر گذاشتن؟ (این را صرفا جهت نظر سنجی میپرسم که حال و هوای وبلاگ نویسها را بیشتر بشناسم.
  5. فعلا زیاده حرفی نیست... شاید بیایم و باز هم به گیره ها اضافه کنم و شاید هم نه!


مرد های مرد را ، آغاز و پایان روشن است...

نظرات (۸)

۰۹ آذر ۹۹ ، ۲۳:۰۶ حامد احمدی

چقدر آدم‌های خوبی این اطراف هست.

حرف سیاسی زدم، پاک کردم.

شاید علت جواب ندادن این زحمات دانشمندان، همین ترس باشد.

پاسخ:
کاش پاک نمیکردید...

ممنون از شرکت کردنتون و این شعر بسی زیبا :)

 

خیلی وقت پیش خونده بودم ها اما نمیدونم چرا کامنت نمی دادم 

شاید بخاطر اینکه باید توضیح می دادم بله من وقتی جوابی دریافت نکنم انگیره ام کم میشه

خارج از بیان خودت میری بخش نظرات فلانی رو میگردی تا ببینی تایید شده کامنتت یا نه اما اینجا دلت خوشه به اون پاسخ جدید بالای صفحه و یه جورایی نشامه ی خوانده شدن نظرته

اگه نباشه فکر میکنم نظر دادن یا ندادنم برای بلاگر فرقی نمیکنه خب طبعا سکوتم بیشتر میشه! 

پاسخ:
سلام سین دال جان. ممنونم از حضورت و پاسخ دادنت به سوالم.
:*
زیبا خوندی عزیزم
۰۹ آذر ۹۹ ، ۱۳:۵۹ جوینده آرامش

بسیار دلنشین و زیبا...

 

+ من یکی به شخصه نظرات در وبلاگ خودم فقط تأیید میشن مگر اینکه واقعا نیاز به پاسخ داشته باشن، برای همین اصلا منتظر پاسخ نیستم حالا بقیه رو نمیدونم ;)))

پاسخ:
سلام. ممنون از حسن نظر و حضورتان و پاسخ به سوال
۰۸ آذر ۹۹ ، ۱۸:۲۵ میم مهاجر

من دنیای شعر رو دوست دارم ولی تا حالا حتی یک بیت هم شعر ننوشتم 

حس شاعر بودن رو در خودم نمی بینم، البته سعی خاصی هم نداشتم در این زمینه :)

 

در مورد پاسخ دادن به نظر

من یکی ناراحت نمیشم،حتی اوایل که وارد فضای بیان شده بودم خیلی این مسئله برام عجیب بود که اکثر وبلاگ ها به همه ی نظراتشون جواب میدن و انگار این جو غالب شده که حتما باید به یه نظر پاسخ داد

در صورتی که خودم مواجه میشدم با نظراتی که هیچ پاسخی براشون نداشتم یا بهتر بگم نیازمند پاسخ نمی دیدمشون! 

البته همچنان حس می کنم محترمانه اینه که اگر نظری حاوی سؤال یا اظهار عقیده ی خاصیه بهتره بهش پاسخ بدیم هرچند که باز هم نویسنده وبلاگ ملزم به این کار نیست! 

پاسخ:
سلام. برای منم راستش پاسخ به نظرات با ایموجی و ... عجیبه.
به نظرم هر کسی که شعر دوست داره میتونه شعر بگه فقط تمرین میخواد...

در کل موافقم با نظرتون. نظرم به نظرتون نزدیکه :)

شما و جناب هادی بیات قالب هاتون شبیه به هم هستش و من همیشه اشتباه می گیرم /:

اقا بقیه به شما کمک کردن ... یعنی جواب سوال منم می شه ؟؟؟

لااقل یه نقطه جواب بدین ادم بیاد بخونه :(

پاسخ:
سلام زری جان. ببخشید کلا زیاد سرِ حال نبودم و خیلی کارهام فشرده شده بود. به نظرم نظرات اون مطلب کمکت کنه.
در مورد وبلاگ آقای بیات هم... اره! خودمم میره وبشون اشتباه میگیرم :))))
۰۸ آذر ۹۹ ، ۱۰:۵۱ ریحانة السادات

اومدم پز بدم که آرمیتا تو مدرسه ی ماست و دختر شهید شهریاری هم تو مدرسه مون درس خوندن.باعث افتخارمه :)))))

شهید احمدی روشن،شهید شهریاری،شهید علیمحمدی...خیلی ندیدیمشون.خیلی راحت ازشون رد شدیم...

دوستم تو گروه میگه مرده پرست شدیم که فقط وقتی آدما می میرن(در این مورد،شهید میشن)تازه به یادشون می افتیم.ولی به نظرم در مورد شهید فخری زاده حرف اشتباهیه.نه؟

 

چقدر شعراتون خوبه...دارم دو دل میشم برای نشر تنها شعر عمرم! :اس

 

در مورد پست قبل فهمیدم که روی حرفامون دارید فکر می کنید.اما در حالتای عادی،کامنتای خیلی معمولی،اگه جواب نگیرم یه خرده ناراحت میشم :(

پاسخ:
سلام بشرای قشنگم :)
عزیزم چه خووووب
من آرمیتا رو خیلی دوسش دارم. یه بار وقتی مستندش رو دیدم یه شعر نوشتم...
شهید فخری زاده خیلی گمنام بودن.... مهم اینه وقتی میرن بعدشون یادمون نره راهشون چی بود. مرگ هر جر باشه تذکره. شهادت بیشتر...  اونم وقتی کسی تو این بحبوحه ی کرونا شهید میشه!.... 

لطف داری گلممم. قشنگ میخونی.
بهت میاد شاعر باشیا ;)

عزیزم... من سعی میکنم معمولا جواب بدم. اما بعضی نظرات جواب خاصی نداره. بازم بعضا برای احترام به مخاطب جواب میدم...
اما خب افقم اینه بتونم به جایی برسم که فقط برای خدا باشم  و اگر جایی واقعا حس کردم کاری نیاز نیست انجامش ندم و بالعکس :)
خدا کمکمون کنه لله باشیم... چه خوب میشه... 

شعر شما واقعا موزون و آرامش بخشه :))))

پاسخ:
لطف داری فرزندکم :*

آخ چقدر دلم میخواد یه کاری برای سربازهای موشکی-هسته ای-منطقه ای و خانواده هاشون انجام بدم از بس که کارشون درست تبیین نشده.از بس که فعالیت ضعیف فرهنگی مون داره به حقیقتِ فعالیت های دیگه هم ظلم می کنه.

در حدی ضعیفیم که احساس می کنم خیلی ها هنوز مجید شهریاری رو نمی شناسن و این افتضاحه.

پاسخ:
جانا سخن از زبان ما میگویی...
کارها زیاده و ما کم... یعنی کیفیتمون کمه ها. من خیلی قائل به کمیت نیستم! کیفیت مهمه...
در جستجوی کوچ

بسم الله الرحمن الرحیم

من همان پرستوی عاشقم... که دارد برای مهاجرت به تو، تلاش میکند. برای اینکه معشوقت بشود! برای مالِ تو شدن.

~~~~~~
از بین عناوین در زندگی روزمره، «مادر» را از همه بیشتر دوست دارم‌...