چالش اولین شعر و چند مطلب دیگر!
بسم الله الرحمن الرحیم
.
چادرش را کشید روی سرش
چشم هایش هوای بارش داشت
.
باز هم سر سپرد به سنگ مزار
باز هم، دختری که خواهش داشت
.
چادرش رنگ خاک گرفت، بهتر!
همچو نوری، امید تابش داشت،
.
فاصله بین او و مادر عشق،
اندک اندک خیالِ کاهش داشت
.
خیره شد بی صدا به عکس شهید
چه نگاهی چقدر نوازش داشت
.
جنگ و صلحی میان چشم و لبش
اشک و لبخند، مدام چالش داشت
.
دختر انگار کمی خجل شده بود
از دلی که به غیر کوشش داشت
.
باز هم لب گشود به راز و نیاز
آسمان هم هوای بارش داشت...
.
محدثه سادات نبی یان
پاییز 1393
جمعیت سنجاق و گیره های مقیم پست:
.
- سین دال عزیزم، چالشی به راه انداخته بود تحت عنوان «اولین شعر». این شعر، اولین شعر زندگی من نیست! من موزون نوشتن را از 8 سالگی شروع کردم و با نوشتن ترانه های کودکانه. اما این شعر، دومین شعریست که در دفتر شعر معاصرم(!) نوشتم. نوشته های کودکی ام گم شد(افسوس) عده ای را هم خودم معدوم کردم. سال 93 که پس از سال ها، به شعر گفتن برگشتم، این شعر، جزء اولین سروده هایم بود. ممنون از سین دال بخاطر به راه انداختن این چالش...
- تصویر این شعر، تصویر دخترکیست که رفته به امام زاده علی اکبر(ع) چیذر، سر مزار شهید احمدی روشن و با عکس خندانش درد دل میکند.
- دشمن در سالگرد به سوگ نشستنمان بخاطر از دست دادن سرمایه های انسانیمان، سرمایه ای دیگر را از ما میگیرد و ما همچنان به فکر سازشیم! (پیوند های روزانه را ببینید لطفا و پیوند «شهادتت مبارک کافی نیست!» را مطالعه کنید لطفا... دل پر درد صالحه، حرفهای دل من را نوشته...)
- صمیمانه از بزرگوارانی که در پست قبلی مشارکت کردند تشکر میکنم. واقعا برایم مفید بود و دارم سعی میکنم تمرین کنم. اما فرصت و موقعیت پاسخ دادن به برخی نظرات را هنوز پیدا نکرده ام. در سبک زندگی جدید وبلاگی ام(!) شاید تغییراتی به وجود بیاورم. (تا حدی به وجود آورده ام) یکیشان همین شیوه ی پاسخ به نظرات و ... است. شما اگر برای نظراتتان پاسخی دریافت نکنید دلگیر می شوید یا انگیزه تان کم میشود برای نظر گذاشتن؟ (این را صرفا جهت نظر سنجی میپرسم که حال و هوای وبلاگ نویسها را بیشتر بشناسم.
- فعلا زیاده حرفی نیست... شاید بیایم و باز هم به گیره ها اضافه کنم و شاید هم نه!
چقدر آدمهای خوبی این اطراف هست.
حرف سیاسی زدم، پاک کردم.
شاید علت جواب ندادن این زحمات دانشمندان، همین ترس باشد.