در جستجوی کوچ

باید از این سیاهیِ مبهم عبور کرد/خسته نشد، ستاره شدن را مرور کرد

بسم الله الرحمن الرحیم

.

تا چراغی در میان این شبستان روشن است

تا تنور نان گرم مرد چوپان روشن است

شک نکن قصد پلنگ تیز دندان روشن است

امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است

یوسفی رفته است آری وضع کنعان روشن است

.

تک سواران تیز می تازند در صحرا هنوز

از تلاتم باز ننشست این دریا هنوز

آتشی پیداست آن سوی بیابان هنوز

باز شمعی کشته شد با دست شب اما هنوز

این شبستان کهن با نور ایمان روشن است

.

“بار الها جرات ما را سر و سامان بده

انقلابا مشق هشیاری به فرزندان بده

قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده

رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده

رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده

.

کی به اندک بادی اقیانوس لرزان می شود

کوه کی با یک خراش ساده ویران می شود

عاشق رفتن کی از رفتن پشیمان میشود

کی میان ابرهای تیره.پنهان می شود

آسمان ما که با خون شهیدان روشن است

.

مرتضی تا بود کارش غیر شیدایی نبود

مجتبی می گفت: دیدم غیر زیبایی نبود

شد پشیمان هر کس اینجا زلیخایی نبود

مصطفی هم رفت آری او هم اینجایی نبود

مردهای مرد را آغاز و پایان روشن است

.

“بار الها جرات ما را سر و سامان بده

انقلابا مشق هشیاری به فرزندان بده

قهرمانا در دل میدان بمان جولان بده

رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده

رهبرا من مصطفایی دیگرم فرمان بده

.

مهدی جهان دار

+ شعرخوانی مهدی جهان دار

نظرات (۱)

وای از این شعر :)))

+راستی رمز نمیدین واسه پست آخرتون؟:/

پاسخ:
خیلی قشنگه....
در جستجوی کوچ

بسم الله الرحمن الرحیم

من همان پرستوی عاشقم... که دارد برای مهاجرت به تو، تلاش میکند. برای اینکه معشوقت بشود! برای مالِ تو شدن.

~~~~~~
از بین عناوین در زندگی روزمره، «مادر» را از همه بیشتر دوست دارم‌...