بهانههایی برای یادت...
بسم الله الرحمن الرحیم
همهٔ ما روزهایی داریم که حس میکنیم مشکلات مثل منگنه دارند لهمان میکنند . مشکلاتی که گاهی حتی دقیقاً نمیدانیم چیستند. مضطر میشویم. التماس میکنیم. به هر چیزی چنگ میزنیم برای رهایی.
این روزها غفلت هم خوب دست آویزی شده برای فرار از مشکلات. گاهی جای فکر کردن را میگیرد.
روانشناسی که هر چقدر مومن باشد در کتاب ها و منابع درسی اش یاد نگرفته ما ابد در پیش داریم، بلد است حال لحظه مان را خوب کند. «سرت را گرم کن» سرت را گرم کن تا یادت برود مسائلی جدی و مهم در دنیا وجود دارد که باید به آن ها فکر کنی. سرت را گرم کن تا بالاخره این چند صباح زندگی دنیا را هم بگذرانی. سوال اینجاست که برنامه ام برای ابدیتم چیست؟ شاید گاهی لازم باشد مدت ها در حیرانی بمانم، به غفلت پناه نبرم تا بالاخره نور امید، جهانم را روشن کند.
این وقت ها چقدر جای خالی «پدر» را میشود حس کرد. کسی که حرف هایش فصل الخطاب باشد. کسی که بیاید و جهان را از یتیمی نجات بدهد. کسی که شاید همه ی این اضطرار ها در پی مشکلات ریز و درشت زندگی برای تمرین اضطرار نبودنش باشد. برای اینکه در اوج حال بد، در همان اوج که همهٔ تمرکزت را گذاشته ای برای حل مشکل، همه ی وجودت خواستن گشایش شده است، یک آن فکر کنی تاحالا از خدا، امامت را اینطور خواسته ای؟ تا حالا اینطور پریشان او شده ای؟
همه چیز میخواهد حواس آدم ها را پرت کند از اصل کار. به بهانه ی اینکه باید مراقب باشد افراطی نشود، در قعر تفریط ها غرقش کند....
چه طور میشود هم اینگونه فکر کرد و هم متعادل زندگی کرد؟ مثل بزرگانی که میشناسیم؟
چه طور میشود عاشقانه فکر کرد و عاقلانه زندگی کرد؟
باید خواست. باید طالب شد که والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا....
باید صبور بود....
+ لطفاً خیلی التماس دعا.
+ عهدنامه☝️