در جستجوی کوچ

باید از این سیاهیِ مبهم عبور کرد/خسته نشد، ستاره شدن را مرور کرد

جمعه, ۳۰ آبان ۱۳۹۹، ۰۳:۱۳ ب.ظ

هذیان نویسی‌های یک شاعر

 

بسم الله الرحمن الرحیم
.
وقتی هوای حوصله ام پس شد،
وقتی واژه برای قافیه کم آوردم و شعرم خلاف جاذبه، به بی وزنی میل کرد،
دست کلمات را گرفتم و اینجا آوردمشان.
گفتم مرتب و منظم بنشینید . می خواهم ذهن خسته ام را مشت و مال دهم!
.
واژه ها گفتند:
چرا نمی گذاری ورجه وورجه کنیم؟
کمکت میکنیم خستگی ذهنت را به در ببری.
چرا اصرار میکنی در وزن بیاوریمان؟ بگذار راحت باشیم که ببینی چه خوب این خستگی چند ساله بار و بندیلش را جمع می کند  و می رود!
.
مهربان تر نگاهشان کردم.
دست از معنای کامل برداشتم.
گفتم خب! کمی بدون معنا به هم ببافید! ولی وزن را فراموش نکنید. قافیه را هم!
.
چپ چپ نگاهم کردند!
توی مغزم رژه رفتند! خواب را از چشمم گرفتند! نه گذاشتند منظم بنویسمشان که عطش شعر نوشتنم، سیراب شود و نه گذاشتند ننویسمشان که به جرم بی وزنی، اعدام شوند!
.
دویدند، رهای رها...
ورجه وورجه کردند.
تشنه بودند.
به دریای قلم که رسیدند، خودشان را در کاغذ، سیراب کردند.
انگشت هایم را لغزاندند...
به هم چسبیدند...
این جملات را ، بی نظم، پشت هم ردیف کردند...
.
هوای حوصله ام دیگر پس نیست.
مرا خدای خلاق ، خالق آفریده است.
آرام گرفته ام با نوشتن همین چند خط...
.
.
.
گیره: در احوالات تلاش برای نوشتن غزل‌هایی نو... عاشقانه نوشتم. تک بیت هایی که دو-سه سالی بود منتظر بودند غزل شوند، به بار نشستند. الحمدلله. با واژه ها مهربان شدم... بد هم نیست گاهی فقط بنویسم. توصیف کنم، رویا ببافم. نه؟ دوست دارید بخوانیدشان یا فکر میکنید وقتتان تلف میشود با خواندن متن هایی که هدف خاصی را دنبال نمیکنند؟
.
.

نظرات (۵)

۰۱ آذر ۹۹ ، ۰۹:۲۱ حامد احمدی

شعر والاترین درجه است. روح لطیف می‌خواهد و تفکر مدام. من که ناخودآگاه م اصلا شعاری را دوست ندارم. اما عشق شعرم. هر بیت شعر ناب، حاصل پنجاه ساخت تفکر حرفه‌ای است. سخت است. اما ارزش ش را دارد.

نویسنده بودن را بیشتر دوست دارم. چون خیلی سریع تر و راحت تر آدم خالی می‌شود و حوصله برمی‌گردد.

نوشته های لطیف بنویس. مثلا روحیه الان م .. اگر جایی متنی پیدا کنم که خالق ش پنجاه صفحه با یک قطره باران صحبت کرده، نمی‌خوانمش، می خورمش از اشتیاق!

پاسخ:
سلام. بله... شعر نوشتن خیلی سخت تر از متن نوشتنه.

هنر و ظرافت لازم داره.

ان شاءالله خدا توفیق بده و به قلممون لطافت...
سپاس از حسن نظرتان
۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۰:۰۷ جامانده در آفتابگردان های خانه مادربزرگ

می خوایم بخونیم شون با افتخار :))))

پاسخ:
سلام فرزندکم. ان شاءالله بتونم بنویسم :D

خیلی هم زیبا :))

پاسخ:
سلام. ممنونم فاطمه جان

بذار کلمات راحت باشند ؛)

پاسخ:
سلام. ازه والا حسنا جان!
کلماتو زندنی کردم :))

البته که دوس داریم(((((:

پاسخ:
سلااام. از مهربونیتونه :*
در جستجوی کوچ

بسم الله الرحمن الرحیم

من همان پرستوی عاشقم... که دارد برای مهاجرت به تو، تلاش میکند. برای اینکه معشوقت بشود! برای مالِ تو شدن.

~~~~~~
از بین عناوین در زندگی روزمره، «مادر» را از همه بیشتر دوست دارم‌...