در جستجوی کوچ

باید از این سیاهیِ مبهم عبور کرد/خسته نشد، ستاره شدن را مرور کرد

۲ مطلب در تیر ۱۴۰۲ ثبت شده است

سه شنبه, ۶ تیر ۱۴۰۲، ۰۴:۳۲ ب.ظ

هر بامی «فقط» یک هوا می خواهد!

بسم الله الرحمن الرحیم

آدم باید یاد بگیرد بتواند خودش باشد. یعنی یاد بگیرد بدون اینکه نظر بقیه برایش مهم باشد در راهی که «مطمئن» شده درست است قدم بر دارد. از سنگ هایی که به سمتش می آید خسته و نا امید نشود. فوراً به خودش بدبین نشود که لابد من دارم اشتباه میکنم. انقدر برای نظر «هر» رهگذری، خودش را به آب و آتش نزند.

باید این دندان لق را بکند بیندازد دور؛ همان دندان که تشنهٔ تایید دیگران است... اگر مستقل نشود، نه کلاغ است و نه کبک. راه رفتن خودش را هم فراموش می کند. گم میشود لابلای حرف و نظر دیگران.

آدم باید «مُوَحِّد» باشد. یک نفر را بپرستد، به نظرم یکی از معانی پرستیدن یعنی نظر معبود برایت مهم است... نه! «فقط» نطر معبود برایت مهم است!

آدم اگر اینطوری باشد، عاقبت به خیر میشود. هر جا هم بفهمد در کارش گیر و گوری هست برطرف می کند و باز ادامه می دهد. رنگ عوض نمی کند با حرف هر کس و نا کسی! دل میدهد به حرف کسی که از معبودش رنگ و بویی داشته باشد....

+ التماس دعای فراوان...

۳ نظر ۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۶:۳۲
جمعه, ۲ تیر ۱۴۰۲، ۰۶:۲۵ ب.ظ

جهان موازی من

بسم الله الرحمن الرحیم

نخست نوشت: در این چالش به دعوت آقای گلرنگیان شرکت کردم. 


منِ دنیای موازی، حداقل سه تا خواهر دارد و دو تا برادر. آنقدر شجاعت به خرج داده که از همان دبیرستان رفته سراغ علاقه اش. خودش را پیدا کرده و بدون نگرانی از رد یا تایید دیگران پی اش را گرفته. 

شعر را حسابی حرفه ای دنبال کرده و احتمالا این موقع ها دنبال کارهای چاپ کتابش رفته. مطالعه یکی از عادت های مهم زندگی اش است. ورزش را ترک نمی کند.  بیشتر به چیزهایی که می داند عمل می کند. کمی محتاط تر زندگی میکند و بیشتر از اعتمادش مراقبت می کند. یعنی مراقب است به هر کس و ناکسی اعتماد نکند! 

من دنیای موازی کمتر می ترسد. کمتر اهل تعارف و مماشات است. محکم و مؤدب حرفش را به آدم ها می زند و خودخوری نمیکند. به جای حرص و جوش برای چیزهایی که در حیطۀ ارادۀ او نیستند هم برای چیزهایی که تحت اختیارش هستند تلاش می کند.


قبل از این چالش چیز زیادی از دنیای موازی نمی دانستم. رفتم و کمی در باره اش مطالعه کردم که جالب بود. اما در نهایت بنظرم دردی از زندگی من دوا نمی کند. آرزو ، آرزوست! گذشته ها هم گذشته. اعتبار گذشته برای من فقط همین قدر است که از آن عبرت بگیرم و ترجیح میدهم در همین حالا زندگی کنم و برای آینده برنامه های بهتری بریزم.

آرزوی خیلی خاصی ندارم که به دنیای موازی مربوط باشد فقط دلم میخواهد آدم بهتری باشم. یعنی راستش بندۀ بهتری برای خدا...

فکر میکنم بارها و بارها اگر به گذشته برگردم باز هم همین مسیر را طی میکنم. چون منِ آن زمان، همانیست که بود! با همان اطلاعات و با همان سطح رشد. مگر اینکه مؤلفه های دیگری در زندگی گذشته ام تغییر کند... به نظرم حد زیادی از زندگی، مربوط به خود ماست و نه شرایط ما. البته شرایط همیشه مؤثرند اما هر آدمی در هر مختصاتی، با چالش هایی روبروست که در نهایت نسبت چالشها و شرایط بیرونی او به ظرفیت او ، عددی یکسان است برای همۀ آدم ها. پس این ماییم و این میدان مبارزه!

دو مطلب مفید در باره جهان موازی: 1 و 2

۳ نظر ۰۲ تیر ۰۲ ، ۱۸:۲۵
در جستجوی کوچ

بسم الله الرحمن الرحیم

من همان پرستوی عاشقم... که دارد برای مهاجرت به تو، تلاش میکند. برای اینکه معشوقت بشود! برای مالِ تو شدن.

~~~~~~
از بین عناوین در زندگی روزمره، «مادر» را از همه بیشتر دوست دارم‌...