در جستجوی کوچ

باید از این سیاهیِ مبهم عبور کرد/خسته نشد، ستاره شدن را مرور کرد

يكشنبه, ۲۲ تیر ۱۳۹۹، ۱۲:۵۰ ق.ظ

عاشقانه‌هایی برای ابدیت

بسم الله الرحمن الرحیم



از چهارشنبه در فکرش هستم...در فکر تنهایی هایش، در تمام سالهای بی پدری. در فکر تکیه کردنش، به مرد جوانی که آمده بود همسفرش بشود تا ابد، از رفتنِ زود هنگامِ مرد ، سوی خدا...

مجرد که بودم، پای ثابت مطالعه ام، خاطرات همسران شهدا بود. میخواندم و خط به خط ، پشت پرده ی اشک میگفتم:" اللهم ارزقنا"
ازدواج که کردم، دیگر نتوانستم خاطرات همسران شهدا را بخوانم. گذشتن از عشق، کار آسانی نیست... دیگر نچرخید بر زبانم که بگویم "اللهم ارزقنا" ...

حالا گاهی که خلوت میکنم، با خودم میگویم مگر عاقبتی شیرین تر از شهادت هست که برای خودم و آقای همسفر و بچه هایمان بخواهم؟
بعد میگویم چه میشود مثل خیلی از شهدا، وقتی سن و سالی پیدا کردیم و نوه دار شدیم، شهید بشویم؟...
اصلا چه میشود من زودتر شهید بشوم؟
من طاقتِ همسر شهید شدن را ندارم....

به خودم که می آیم، میبینم چقدر چسبیده ام به زمین...

نگاه میکنم توی چشمهایش، به زیبایی اش... به جوانی همسرش و تاریخ تولدی که در دهه ی هفتاد است و روی سنگ مرمر مزار، حک شده.
میشنوم بغضی را که توی صدایش است، وقتی میگوید:"همانی بود که میخواستم... همان تکیه گاهی که سالها نداشتم..."
میشنوم اشک را وقتی از دلبستگی مادرش به دامادِ همه چیز تمامش حرف میزند...

اما محکم است. با همه ی کم سن و سالی اش. با سن کمتر از منش!

نمیتوانم محکم باشم... من شب ها، کابوس جداشدن از همسفر را میبینم... حالا چطور میتوانم خودم را جای این نو عروسِ همسرِ شهید بگذارم که حتی حسرت ِ یک روز زندگی زیر سقف مشترک ، به دلش مانده؟...

از جهان ِ ماده ، خودم را جدا میکنم... مهربانی خدا را به یاد می آورم، زنده بودن شهید را هم، زنده تر بودنش را یعنی...
"لابد خدا خیلی دوستشان دارد که حالا تکیه گاهی در آسمان به آنها بخشیده..."

این نوشته را نمیتوانم تمام تر از این بنویسم...
از سر غلیان احساسم و از سرِ ناتوانی قلمم...
کاش نبودنِ آدمها، انقدر بی رحم نبود....


گیره: من برگشتم با کوله باری از حرفهایی که میخواهم بنویسم... و خدا میداند که میشود بنویسم یا نه!


+ التماس دعای فرج....

۹۹/۰۴/۲۲

نظرات (۱۰)

۰۲ مرداد ۹۹ ، ۰۸:۱۳ ماهور بانو

درود

پاسخ:
سلام ماهور بانو
خیلی خوش اومدید خانوم معلم عزیز 🌹
ممنونم از حسن نظرتون 🌹🌹🌹

سلام

 

کتاب حمید سیاهکالی رو خوندید؟! «یادت باشه»
گاهی آدم فکرش رو هم نمیکنه، ولی یهو خدا این نعمت رو میذاره توی دامنش. گاهی هم برعکس، کلی فکر و برنامه ریزی و ... ولی نمیشه که نمیشه...

 

گاهی بساط عشق خودش جور میشود/ گاهی به صد مقدمه ناجور میشود

 

ماها بیشتر از دعا از دستمون برمیاد؟! به همون دلخوشیم و مابقی ش رو میسپریم به خدا :)

پاسخ:
سلام.
متاسفانه کتاب رو نخوندم اما تعریفش رو خیلی شنیدم.
در خودم نمیبینم بخونمش....

سپاس از نظرتان
۲۶ تیر ۹۹ ، ۱۱:۲۹ برکــ ــه

شهید عباس دانشور هم دو ماه بعد از عقد همسرشون شهید شدند ... ایشون هم دهه هفتادی بودند.

سخته واقعاً ...

پاسخ:
سلام
خوش اومدید
بله شهید دانشگر هم دهه هفتادی بودن و همسرشونم دختر عموشون بودن. مستندشون رو توی تلویزیون دیدم یادم نیست شبکه افق یا شبکه مستند‌...
اللهم ارزقنا حسن العاقبه ....
۲۵ تیر ۹۹ ، ۰۷:۲۲ کوثر متقی

یاد همسر شهید مالامیری افتادم که می گفتن با شهادت سایه شون بر سرمون ابدی میشه و...

پاسخ:
ماه کاملن همسر شهید مالامیری..... آدم از هم صحبتی باهاشون سیر نمیشه
پیوست به پست🌹🥰
۲۴ تیر ۹۹ ، ۲۳:۴۱ حامد احمدی

اگر تو زمینی هستی، پس من زیر زمینی ام!

نزدیکی های ماگما..

پاسخ:
خدا ان شاءالله به شهدا ملحقمان کند....

سلام خوش برگشتید

وااای چقدر سخت، سال ها سایۀ پدر روی سر نباشه و وقتی دل خوش کنی به همسر، خدا اون رو هم گلچین کنه و ببره پیش خودش!

خدا بهشون صبر بده، می شه اسم شهید رو بدونم؟

پاسخ:
سلام. خیلی ممنون
بله واقعا هم سخته

اگر اجازه میدید فعلا اسم شهید امانت بمونه...
۲۳ تیر ۹۹ ، ۱۲:۱۷ دخترِ بی بی

سلام خواهر سادات

من همیشه حتی سال ها پیش طاقت دیدن حرف های همسران شهدا رو نداشتم و ندارم...

اصلا طاقت دیدن صحنه های ازدست دادن همسفر رو ندارم...

فکر میکنم اگر من جای اونها بودم میمردم

واین از کوچیکی قلب منه.

خداروشکر که برگشتی

+راستی من هنوز گوشی خودم نت نداره برا اون داستان:)

پاسخ:
سلام عزیز دل
ممنونم ک خوندی خانوم.
از مهربونی دلته

عب نداره فدا سرت. سر خودت سلامت
۲۲ تیر ۹۹ ، ۱۸:۳۹ محمدرضا مهدیزاده

بسیار عالی ، لطفاً حقیر رو هم دعا بفرمایید :) 

#اللهم_عجل_لولیک_الفرج

پاسخ:
سپاس از حسن نظرتان
ان شاءالله حاجت روا باشید

#اللهم‌آمین

غلیان ز دودمان وجود آشکار شد

عالم پر از ستاره دنباله دار شد...

 

مرحبا به زیبایی این قلم و آفرین بر رقص عارفانه اش...

پاسخ:
سپاس از حسن نظرتان
۲۲ تیر ۹۹ ، ۰۸:۲۹ کریمه کریمی

چه خوب که با این قلم زیبا دوباره قراره برامون بنویسین🌸🌸

پاسخ:
نظر لطفتونه بانو🌹
در جستجوی کوچ

بسم الله الرحمن الرحیم

من همان پرستوی عاشقم... که دارد برای مهاجرت به تو، تلاش میکند. برای اینکه معشوقت بشود! برای مالِ تو شدن.

~~~~~~
از بین عناوین در زندگی روزمره، «مادر» را از همه بیشتر دوست دارم‌...